|
علي پروين حتي براي كساني هم كه هيچ علاقه اي به فوتبال ندارند، نام آشنايي است كه نيازي به معرفي ندارد. نميدانم چرا هميشه فكر ميكردم كه بايد روزي در سينما حضور پيدا كند؛ شايد به خاطر نامش بود يا چهرهاش كه به نظرم خيلي سينمايي ميآمد. اما او با وجود همه پيشنهادها در كنار فوتبال مانـد. سینما امروز: اين تنها گفتگوي سينمايي/ مطبوعاتي با علي پروين است كه سال 1379 به دليل نمايش فيلم فوتباليستها (اكبر ثقفـي) كه با پسرش در آن بازي كرد، انجـام دادم و در ماهنامه فيلم چاپ شد . بخشي از آن را در اينجا ميخوانيد.
گويا در گذشته پيشنهادهاي بازيگري فراواني به شمـا شده بود؟ پيش از انقلاب آقايان سعيد راد و ناصر ملكمطيعي و منوچهر اسماعيلي (دوبلور) از طرفداران تيم ما بودند. آقاي راد حتي با ما تمرين هم ميكرد و من هم گاهي سر صحنه فيلمهايشان ميرفتم. صحنهاي از يكي از اين فيلمها در شاهعبدالعظيم فيلمبرداري ميشد و من با آقاي راد سر صحنه رفتـم. همانجا كارگردان فيلم پيشنهاد بازي داد كه گفتم متأسفانه اين كار من نيست، چون آن زمان فقط غرق فوتبال بودم. فكر ميكنم خدا هركسي را براي كاري ساخته است. آدم نميتواند هم بازيگر باشد و هم فوتباليست و ميديدم اين كار از من بر نميآيد. حتي اگر هم برميآمد، گرفتار فوتبال بودم و نميتوانستم پيشنهادها را بپذيرم. چند سال پيش نيز آقاي رسول صدرعاملي قصهاي براي من نوشت به نام علـيسرخـه كه خواندم، خيلي هم قشنگ بود اما باز نپذيرفتم.
سينما را هم دنبال ميكرديد؟ همين حالا هم خيلي دوست دارم به سينما بروم، ولي مردم خيلي محبت و لطف دارند و همين، كار را مشكل ميكند. زماني سر خيابان بيسيم در ميدان خراسان دوسه سينما بود. هر روز از ساعت دوازده تا دو بعد از ظهر ميرفتم سينما و فيلمهاي سعيد راد، بهروز وثوقي، ناصر ملكمطيعي و مرحوم فردين را ميديدم و سپس ميرفتم تمريـن. حالا كمتر سينما ميروم. در چند سال اخير، فيلمهايي مثل ميخواهم زنده بمانم و جهان پهلوان تختي را ديدهام كه از دومي خوشم نيامد. دوست داشتم به خود تختي ميپرداخت. در اين فيلم هم قرار نبود بازي كنم. روزي آقاي ثقفي و حبيب اللهياري و شهرام زماني آمدند و گفتند به محمد (پسرم) نياز دارند تا در فيلم بازي كند. داستان را تعريف كردند و فيلمنامه را هم خواندم كه داستان خيلي خوبي داشت و پذيرفتم. البته به درس محمد خيلي لطمـه زد، سه ماه مدرسه نرفت و به سختي او را رسانديم. اول قرار بود فقط محمد بازي كند، ولي سپس گفتند كه درآمد اين فيلم متعلق به سازمـان بهزيستي است و شما هم با بازي در آن كمكي بكنيد، چون بهزيستي مشكل مالي دارد. فقط به اين دليل پذيرفتم كه با حضورم كمكي به بهزيستي كرده باشم و الان هم پشيمان نيستم. اميدوارم فيلم بفروشد تا كمكي به آنها بشود. من و حميد استيلي و افشين پيرواني و محمد برزگر به طور افتخاري بازي كرديم وپولي نگرفتيم. حتي هزينه رفتوآمد محمد از خانه تا سر صحنه فيلمبرداري را هم نگذاشتم آنها بدهنـد.
در فيلم چه نقشي داشتيد؟ نقش مربي و كمك مربي و مدير فني... در واقع خودم. عوامل فيلم كه بهام ميگفتند شما انگار ده تا فيلم بازي كردهايد! خُـب، موضوع فيلم درباره فوتبال بود وگرنه كار سخت ميشد. مثلاً اگر در اين فيلم نماهاي من با يك يا دو برداشت گرفته شد، در آن صورت شايد كارگردان مجبور ميشد هر نمـا را ده بار بگيـرد! البتـه گاهـي سعي ميكردم با عوض كردن و اضافه كردن جملههايي يا پسوپيش كردن آنها، كاررا بهتـر كنم، جـوري كه كارگردان هم تعجب ميكرد.
بازي بقيه فوتباليستها در فيلم چهطور بـود؟ همه خوب بودند و حتي شايد روزي حميد (استيلي) وارد اين حرفه شود چون خيلي علاقهمند است.
بازيگري را ادامه خواهيد داد؟ فقط دوست دارم روزي زندگي خودم را از بچگي تا اين سنوسال بازي كنم كه البته آقايان مهران مديري و شهرام زماني دنبال اين موضوع بودند.
فكر ميكنيد چه شباهتهاي ميان فوتبال و سينما و همينطور مربي و كارگردان سينما وجود دارد؟
هركدام از اينها سختي خودش را دارد و اين را جلوي دوربين هم كه ازم همين را پرسيدند گفتم. مثلاً پنج دقيقه از فيلم كه قرار بود در مجموعه انقلاب فيلمبرداري شود، از صبح تا بعد از ظهر طول كشيد. يك كارگردان بايد برود از ميان انبوه بازيگران، كساني را كه مناسب فيلمش هستند انتخاب كند تا سرمايهگذارياش روي آنها جواب دهد و اين مستلزم شناخت داشتن از آنهاست. كار ما هم همينطور است.از ميان بازيكنان بسياري، مستعدتر ها انتخاب ميشوند و بهترين ها در زمين قرار ميگيرند.
راستی متولد چه سالي هستيد و در كجـا به دنيـا آمدهايد؟ متولد 1325. در محله بازار تهران به دنيـا آمدم و در آنجا، خيابانهاي عارف، قياسي، و منطقه كوكاكولا بزرگ شدم. حالا هم ساكن شميـران هستم و هركسي هم ميپرسد ميگويم بچه شميران هستم! ولي بچه جنوب شهرم و افتخار هم ميكنم. براي همه هنرمندان كشور هم آرزوي موفقيت دارم. دوستشان دارم و اگر سينما رفتن برايم راحت بود حداقل هفته اي دوبار ميرفتم . |