هیچ کس به فکر ما نیست/ تنها قبرستان به هنرمندان اختصاص داده‌اند




عزت‌الله انتظامی از اعضاء هیئت مدیره خانه تئاتر با گلایه از عملی نشدن مصوبات شورایعالی انقلاب فرهنگی عنوان کرد: متاسفانه هیچ کس به فکر هنرمندان نیست. تنها یک قبرستان به هنرمندان اختصاص داده‌اند که زمان مرگ به آنجا منتقل می‌شوند!
 به گزارش خبرنگار مهر، نشست هیات مدیره خانه تئاتر صبح امروز با حضور عزت‌الله انتظامی، ایرج راد مدیرعامل خانه تئاتر، محمد یعقوبی، جواد اعرابی، کاظم هژیر آزاد و هوشمند هنرکار اعضاء خانه تئاتر برگزار شد. دراین نشست اعضاء خانه تئاتر خواستار اجرا شدن مطالبات و مصوبات شورایعالی انقلاب فرهنگی در خصوص سیاست‌های هنرهای نمایشی شدند...

ادامه نوشته

علینقی وزیری پدیده‌ی استثنائی موسیقی ایران

علینقی وزیری؛ پدیده‌ی استثنائی موسیقی ایران


علینقی وزیری 1358-1266
از پانزده سالگی تمرین تار و سپس ویلن را آغاز کرد و ردیفهای  موسیقی سنتی را نزد میرزا عبدالله فرا گرفت. آشنایی او با کشیشی که معلم مدرسه سن لویی بود، توجه‌اش را به موسیقی کلاسیک غرب جلب کرد و تئوری موسیقی و اصول اولیه ‌هارمونی را نزد وی آموخت. او پس از آشنایی با درویش خان و میرزا حسینقلی (برادر میرزا عبدالله) به فکر نوشتن ردیف موسیقی سنتی افتاد و پس از یک سال و نیم این کار را با کمک آن دو به انجام رسانید. وزیری به تبعیت از پدرش در سن بیست سالگی قزاق شد. این زمان مصادف با به توپ بستن مجلس و در افتادن  محمد علیشاه با مشروطه خواهان و آغاز دوران استبداد صغیر بود.

بازدیدکنندگان گرامی میتوانید برای دیدن عکس ها و پوسترها به گالری واقع در سمت راست وبلاگ مراجعه کنید

ادامه نوشته

مسعود کیمیایی از احمدرضا احمدی میگوید...



احمدرضا احمدی و من بسیار از هم آموختیم. اما من بسیار گرانبهاتر، بیشتر از او آموختم. احمدرضا در بزنگاه جوانی ام به دادم رسید. او از تمرین های تئاتر برای سینما، از فریدون رهنما و روشنفکران می آید، و من کنارِ او با جریانی از روشنفکران آشنا شدم. این جدای از پرویز دوایی بود و ابراهیم گلستان. آن ها از راهِ فیلمِ قیصر به من آمدند. اما احمدرضا خودش کافی بود. نگاهی که که در سال های چهل به شعر داشت، همه را نگران کرده بود و بعد از دو کتابی که از او منتشر شد، نگران شونده ها! دشمنِ او شدند. آن ها شاعران انجمن های قلم - عاشقانِ قافیه، که سرِ شاعر برود، قافیه اش نرود - بودند. به او و آن هایی که بعد از او آمدند گفتند موج چهارم...
احمدرضا احمدی نمی دانم در کجا این را آموخته بود که به سرعت تمرین و فریدون رهنما و روشنفکران اطراف او را رها کرد و در کوچه ها سوت زد و در تابستان کفشِ بنددار پوشید و شاگرد کتابفروشی در خیابان استانبول شد . در آنجا با هم در " گالیله و گالیله ای" که با مقدمه ای بسیار ارزشمند از عبدالرضا احمدی نوشته شده بود با نوافق، همراه شدیم.
هنوز احمدرضا قلب را صیقل می دهد. هنوز نگرانِ این است:"مسعود از نوشته های روزنامه ها جا نزنی" و هنوز هم من می دانم پشتِ آن همه خوشمزگی، چه هراسی با اوست. ماهور به اندازه ی خالدی خواهد شد. این را شهره می داند. اما احمدرضا شک دارد. احمدرضا همیشه شک دارد. اما در زندگی، در اصول، و در شهرهایش هیچ گاه شک ندارد، چون شعر اصل شک ندارد. احمدرضا نه شکلِ شاملو شعر گفت، نه شکلِ سپهری و نه شکلِ هیچ کس. احمدرضا احمدی برای این در این همه سال شاعر مانده، که شعرِ خودش را گفت.
"حضرت رفاقت در بنیادِ ماست."
با آرزوی بهبود برای استاد احمدرضا احمدی

حمیرا میگوید: هر آهنگسازی ثابت کند از یاحقی تقلید نکرده پیش من جایزه دارد

حمیرا و یاحقی

مجله جوانان امروز 1349   "عکس اختصاصی"



بازدیدکنندگان گرامی میتوانید برای دیدن عکس ها و پوسترها به گالری واقع در سمت راست وبلاگ مراجعه کنید

حامد بهداد: هميشه غصه ميخورم كه چرا در سالهاي جواني مهرجویی با ايشان كار نكردم



كافه سينما- ساعتي قبل سرانجام نارنجي پوش داريوش مهرجويي  كاخ جشنواره نمايش داده شد.در شرايطي كه نشست رسانه اي فيلم تشكيل نشد. حامد بهداد در كافه سينما از داريوش مهرجويي مي گويد.
-آنهايي كه كارشون نقد هست آنهايي كه كارشون بررسي مسايل سياسي اجتماعي و هنري هست بايد نگران بود بايد فكر كرد بايد مراقب بود كه كجا هستيم و كجا نيستيم.
-همكاري با داريوش مهرجويي بي نظير بود. شما بايد بازيگر باشيد تا بدانيد چه فرقي  كارگردان با كارگردان ديگر دارد. من هميشه حسرت مي خورم، غصه مي خورم كه چرا در سالهاي جواني ايشان با ايشان كار نكردم فرض بگيريد مثلا 6 سال پيش اين مهرجويي كه امروز من مي بينم معلوم هست در زمان هامون و بانو يك كوه آتشفشان بوده. يعني اين انر‍ژي كه من از ايشان مي بينم. به خصوص انر‍‍ژي روح شان و انرژي متافيزيكي كه من نمي دانم واقعا از كدام كهكشان از كدام خدا از كجا مي آيد؟ آقا شما اصلا نمي دانيد ايشان چه معجزه اييه، چه كرامتيه. چه انسان عجيبيه. واقعا لذت بخشه با اين موج نوي سينما كار كردن. از همكاري با كيميايي خيلي لذت بردم. از همكاري با مهرجويي خيلي لذت بردم. از همكاري با آقاي كيارستمي خيلي لذت بردم. واقعا اينها انسان هاي عجيبي هستند و خداوند در آفرينش اينها نظر خاص داشته. بايد بازيگر باشيد كه اين را بفهميد. گاهي منتقدين مي گويند از سرحالي فيلم ها و سينماي اين نسل كم شده. اما باز بايد بازيگر باشي كه بفهمي چه اشتياقي مي خواهد بودن با اينها و چقدر لذت بخشه
-من اصولا سينماي آقاي مهرجويي را دوست دارم و بين فيلم هاي داريوش مهرجويي هامون و بانو را بيشتر دوست دارم. مخصوصا بانو خيلي نظرم را جلب كرده.

یادی از پرویز یاحقی و اسدالله ملک



یازدهم و دوازدهم بهمن ماه جاری برابر با پنجمین و دهمین سالروز مرگ دو تن از ویولن نوازان نام آور ایرانی است که کمابیش از شیوه واحدی در نواختن پیروی می کردند: پرویز یاحقی و اسدالله ملک.ملک با آن که پنج سال دیرتر از یاحقی به دنیا آمده بود، پنج سال زودتر از او از جهان رفت. تاثیرپذیری‌اش از او آشکارتر از آن است که نیازی به شاهد مثال داشته باشد.ویولن در آغاز که به ایران آمد، به دست کمانچه‌کش ها افتاد که همان شیوه کمانچه‌کشی را روی آن پیاده می‌کردند. شاید اشاره ناصرالدین شاه در سفر نامه‌اش به کمانچه فرنگی خیلی هم بی مورد نباشد!...

ادامه نوشته

بهزاد فراهانی از بیمارستان مرخص شد

بهزاد فراهانی

بهزاد فراهانی که به خاطر عارضه قلبی در بیمارستان فیروزگر بستری بود، بعد از یک هفته دیروز 17 بهمن ماه مرخص شد.یکی از پزشکان بیمارستان فیروزگر تهران به خبرنگار مهر گفت: بهزاد فراهانی به علت حمله قلبی در بیمارستان بستری شده بود. او را حدود یک هفته پیش در حالی به بیمارستان ما آوردند که به هیچ‌وجه حال مساعدی نداشت.
وی افزود: در اثر حمله قلبی که به صورت کاملاً آنی به او دست داد، آقای فراهانی قدرت تکلم خود از دست داده بود و وضعیت جسمی مناسبی نداشت، ولی به مرور زمان بهتر شد و بعد از مراقبت‌های ویژه پزشکی به وضعیت ثبات رسید.این پزشک گفت: بعد از یک هفته دیروز 17 بهمن ماه پزشک معالج وی اجازه مرخصی به او داد و آقای فراهانی به خانه برگشت

فردین، از درخشش تا سکوت


فردین با عنوان قهرمان کشتی جهان وارد سینما شد و کار بازیگری را ابتدا با نقش کوچکی در فیلم «دو قلوها» به کارگردانی شاپور یاسمی در نقش برادر دو قلوی ناصر ملک‌ مطیعی آغاز کرد. بعدها «فردین» با فیلم «گنج قارون»، داستان جوان ساده دل و فقیری که دلباخته دختر مردی ثروتمند می شود به محبوبیتی کم نظیر دست یافت. بازی در نقش «علی بی غم» هرچند برای خود «فردین» یکنواخت و دلگیر کننده بود و به او فرصتی برای درخشش در نقش های جدی تر سینمایی نمی داد اما نام او را در گوشه و کنار ایران و کشورهای همجوار بر سر زبان ها انداخت و فردین کم کم جزئی از زندگی روزمره و گوشه ای از فرهنگ مردمی آن دوران شد. این بازیگر بعدها با فیلم «سلطان قلب ها» تبدیل به یک پدیده شد. پدیده ای که هرگز دیگر کسی در سینمای ایران نتوانست در بازیگری سینما به محبوبیت او برسد:

«محمدعلی فردین ۱۵ بهمن‌ ماه ۱۳۰۹ در تهران به دنیا آمد. پدرش که یکی از مدیران اداره تسلیحات (قورخانه) بود، در تئاتر هم در کنار مرحوم تقی ظهوری کارهای مولیر را اجرا می‌ کرد. بدین‌ سان فردین از همان کودکی با تئاتر آشنا و به آن علاقه‌ مند شد.

او دوران ابتدایی را در دبستان ترقی در خیابان شهباز گذراند. در این دوران بیشتر وقت خود را صرف ورزش می‌کرد. ابتدا با فوتبال از باشگاه شماره سه شروع کرد. پس از مدتی به شنا و ژیمناستیک روی آورد و این رشته را تا قهرمانی ادامه داد، اما سرانجام آن را هم کنار گذاشت و به کشتی روی آورد. او کشتی را هم از همان باشگاه شماره سه شروع کرد و پس از مدتی به باشگاه نیرو و راستی رفت و زیر نظر کیومرث ابوالملوکی به فراگیری فنون کشتی پرداخت.

ابوالملوکی در مورد فردین می‌گوید: «بسیار باهوش بود. فنون کشتی را به ‌راحتی یاد می‌گرفت و راحت ‌تر از آن اجرا می‌کرد. بیش از آن که از زور بازو و قدرت خود استفاده کند، از هوش و ذکاوت خود بهره می‌برد.»

پس از باشگاه نیرو و راستی، فردین به باشگاه تهران رفت. در این ‌جا بود که با تختی آشنا شد. بسیاری معتقدند که تختی و فردین از دوستان دوران دبستان بوده‌اند، اما دست‌ نوشته‌های فردین بیانگر آن است که او در باشگاه کشتی با تختی آشنا شد. فردین در این باشگاه زیر نظر حبیب‌الله بلور به صورت حرفه‌ای کشتی را دنبال کرد و به تیم ملی راه یافت. او از معدود کشتی‌ گیرانی بود که در همان سال اول حضور در تیم ملی، موفق به کسب مدال نقره مسابقات جهانی توکیو (۱۹۵۴) شد. اما به دلیل آسیب ‌دیدگی و پاره‌ای نامهربانی‌ ها مجبور شد با دنیای کشتی خداحافظی کند.

ورود فردین به عرصه سینما اتفاقی بود. در زمستان ۱۳۳۷ زمانی که ۲۸ سال داشت، با دکتر اسماعیل کوشان آشنا شد. دکتر کوشان به او پیشنهاد کرد در فیلم «چشمه آب حیات» که سیامک یاسمی آن را کارگردانی می‌ کرد، به عنوان هنرپیشه نقش اول در مقابل ایرن بازی کند. ایرن می‌ گوید: «یک پلان را بارها و بارها تکرار کردم، چون فردین به دلیل کم‌ رویی و خجالت نمی‌ توانست آن را بازی کند.» از همان آغاز چنگیز جلیل‌وند به جای او حرف می‌ زد و آوازش را ایرج می‌خواند.

دومین فیلمش را، «فردا روشن است»، به همراه دلکش در سال ۱۳۳۹ بازی کرد. از آن پس دیگر به صورت حرفه‌ای به سینما روی آورد تا سال ۱۳۴۴ که فیلم «گنج قارون» به کارگردانی سیامک یاسمی را بازی کرد. تا این زمان دستمزد چندانی به بازیگران داده نمی ‌شد. در یکی از دست‌ نوشته‌های فردین آمده‌است که «به همراه آرمان و ناصر ملک‌ مطیعی قرار گذاشتیم دستمزد زیر ۲۰ هزار تومان نگیریم»، اما در فیلم گنج قارون فردین حدود ۴۰ هزار تومان به اضافه پنج درصد از فروش را که حدود ۶۰۰ هزار تومان می‌شد، دریافت کرد. پس از آن دیگر ثروتمند و ستاره درخشان فیلم فارسی بود. کمتر ایرانی را می‌ توان یافت که این فیلم را ندیده باشد. بسیاری معتقدند اگر جمعیت آن زمان را در نظر بگیریم، رکورد فروش این فیلم هنوز شکسته نشده‌ است.

فردین اولین فیلم وسترن تاریخ ایران را هم بازی کرده‌ است، آن هم در ایتالیا. این فیلم که عنوانش «مرا بکش» بود، در ایتالیا با نام «و حالا روحت را به خدا بسپار» به نمایش درآمد. او همچنین در لبنان فیلم «بر فراز پترا» و در هند فیلم «همای سعادت» را بازی کرد.

او علاوه بر بازیگری در زمینه کارگردانی، تهیه‌ کنندگی و حتا گریم نیز فعال بود. استودیوی سینمایی فردین ‌فیلم را بنیاد گذاشت و ویلیام وایلر، کارگردان آمریکایی را به ایران دعوت کرد.

فردین در سال ۱۳۴۷ فیلم «سلطان قلب‌ها» را ساخت. وقتی که این فیلم در مرحله مونتاژ بود، مدتی را در انگلستان و به دور از سینمای ایران سپری کرد. در سال ۱۳۵۵ در فیلم «غزل» به کارگردانی مسعود کیمیایی بازی کرد و در سال ۱۳۵۶ «بر فراز آسمان» را ساخت.

بعد از انقلاب نیز به همراه سعید راد و ناصر ملک‌مطیعی در فیلم «برزخی‌ها» به کارگردانی ایرج قادری بازی کرد که سال ۱۳۶۱ روی پرده رفت. این فیلم آخرین حضور فردین در عرصه سینمای ایران بود و پس از آن او دیگر اجازه کار نداشت و از این بابت اندوهگین بود. در مراسم سالگرد علی تابش گفته بود: «همه مردم هر روز زندگی می‌کنند تا یک روز بمیرند. ما هر روز می‌ میریم تا یک روز زندگی کنیم.»

در این‌ جا باید عنوان شود که فردین به همراه مرحوم ظهوری و سه تن دیگر سرپرستی ۴۰ کودک را به عهده گرفته بود و گروه آنها تمامی هزینه آنها را پرداخت و ماهی یک بار به آنها سرکشی می‌کردند.



فردین در یادداشت‌های خود خطاب به کسی که در جایی نوشته بود «فردین عددی نیست»، نوشته ‌است: «امروزه تعدادی از همین بچه‌ های دوست ‌داشتنی و گل‌های شکفته با عنوان دکترا مشغول مداوای خانواده‌های ما هستند که بی‌شک خانواده شما هم برای بازیابی سلامت به آنها مراجعه کرده‌اند و من هم با برخوردی اتفاقی در دانشگاه سان‌ فرانسیسکو در ساختمان دندان‌ پزشکی عظمت دستگاه الهی را بیشتر از آن چه در باره‌اش می‌دانستم، ستودم. آخر برای معالجه دندان‌هایم حدود پنج هزار دلار احتیاج بود که نداشتم و این گل بی‌ خار که امروز شکفته با پنجه‌های طلایی خود دندان‌های مرا معالجه کرد، بدون دریافت حتا یک دلار. خدایا بنازم عظمت و بزرگی تو را. حالا شما به دنبال کدام عدد هستید؟» و در نهایت فردین پس از سکوتی طولانی در ۱۸ فروردین ۱۳۷۸ از دنیا رفت» روحش شاد و یادش گرامی

سالروز تولد سلطان قلبها

fardin

عکس های کمیاب زنده یاد محمدعلی فردین بزودی در میخک طلایی

سالروز تولد داریوش اقبالی



از گرامافون تا رادیو،از کاست تا سی دی
از روستا تا شهر،از تهران تا لس آنجلس
از کاباره های تهران تا گیبسون
از بوی خوب گندم تا دیوار
از سال 2000 تا سال 0
از گذشته تا هنوز
تنها تو همچنان ایستاده ای!
با همان رنگ همیشگی،بی رنگ!بی ریا
خوشحالم که تو را شناختم!

عزت‌الله انتظامي همزمان با تحويل خانه‌اش به شهرداري: از امروز تغيير و تحولات در خانه‌ام آغاز مي‌شود



آقاي بازيگر: وسايل خانه به جاي ديگري منتقل شده و قرار است با كمك بهروز غريب‌پور فضاسازي لازم انجام شود و يك طبقه هم روي خانه احداث و تبديل به سالن نمايش ‌شود. انتظامي گفت: خانه، تحويل شهرداري شميران،‌آقاي مهندس جاويد مي‌شود تا كارهاي نهايي انجام شود.
آقاي بازيگر سينما گفته بود: خانه كوچكي حدود 100 متر در يوسف آباد داشتم كه آنجا را در سال 49 به مبلغ 37 هزار تومان فروختم و با كمك وام بانكي اين خانه را در قيطريه 315 هزار تومان خريدم كه تا سال 57 قسط‌هاي آن را پس دادم.
انتظامي يادآور شده بود: همزمان با اكران فيلم «گاو» به اين خانه كه 451 و نيم متر متراژ دارد نقل مكان كرديم و ساير فيلم‌هايي كه بازي كردم صحبت‌هاي اوليه‌اش در همين حياط شده است. افرادي چون علي حاتمي، ناصر تقوايي، داريوش مهرجويي و بهمن فرمان‌آرا به اينجا آمدند و با هم صحبت كرديم.
وي گفته بود: من در اين خانه خاطرات زيادي دارم و دوست ندارم از بين برود. مي‌توانم اينجا را به قيمت زيادي بفروشم و يا اگر پنج طبقه ساخته شود پنج واحد 150-160 متري به من مي‌دهند. اما دوست ندارم اين اتفاق بي‌افتد.
اين هنرمند يادآور شده بود: بچه‌هايم هم احتياجي ندارند و اين خانه و وسايلش با موزه شدن ماندگار خواهد شد و در نبودم مي‌تواند يادگاري باشد. انتظامي با اشاره به خانه موزه‌هاي شهيد مطهري و شريعتي گفته بود: من اين خانه‌ها را ديده‌ام. اما اينجا با توجه به وسايل و عكس‌هاي زياد و قديمي كه موجود است، مي‌تواند بسيار غني باشد. چيزهايي در اينجا است كه در هيچ كجا نيست، مانند بروشورهايي از هنرهاي دراماتيك كه به تاريخچه اين هنرها مي‌پردازد و بسيار ارزشمند است. ضمن اين‌كه خيلي‌ها اين كار من را پسنديدند.
آقاي بازيگر معتقد است: براي اولين بار است كه در هنر و سينما چنين اتفاقي مي‌افتد و خانه، شخصي كه در هنر فعال بوده تبديل به موزه مي‌شود. انتظامي همچنين براي ايسنا نوشت:« خوشحال هستم كه در تمام مدت 40 سال كه با خانواده‌ام اينجا زندگي مي‌كردم فقط به كارهاي فرهنگي و هنري (سينما و تئاتر) پرداخته‌ام. آرزو داشتم براي موزه شخصي و فعاليت‌هاي هنري اختصاص پيدا كند. به اميد خدا انشا اله».

استاد کیمیایی در مورد داستانِ واقعیِ داش آکل از پیرمردی برنج فروش نقل می کنند



 استاد کیمیایی در مورد داستانِ واقعیِ داش آکل از پیرمردی برنج فروش نقل می کنند:
من از یک برنج فروش نود و دو ساله، در یکی از کوچه های باریک محله ی سردزک شیراز شنیدم. پیرمردِ برنج فروش خود از یاران کاکارستم بود، اما به گفته ی خودش حواسش پیش داش آکل.
داش آکل با پسری که هیچ و یا کمتر کسی او را دیده در خانه اش زندگی می کند. حاجی بزرگ قرار بر این دارد که به مکه برود و بازگردد و این دو سال تا هفت سال طول... می کشیده. وقتی حاجی، داشی را وصی خود می کند، مرجان مهم ترین و شکننده ترین ارثی است که می گذارد. پسری از طایفه های حاجی عاشق مرجان است. داشی برای امانت داری و ترس از اینکه اگر در خانه نباشد، پسر در خفا به خانه بیاید، مرجان را به خانه ی خودش می برد. پسری که در خانه ی آکل زندگی می کند با مرجان به عاشقانه ها می روند و داش آکل درمی یابد که خود، عاشق مرجان است.
مرجان حامله می شود. مردم رو از آکل برمی گردانند، به امانت چنین خیانتی شده و اگر آکل بگوید کارِ پسر است که پسر را به دار خواهند آویخت، اما پسر که خودش نیمه ی عشق آکل است.
شبی در خفا پسر را روانه ی تهران می کند. هم تنهاتر می شود و هم باید مرجانِ حامله را به خانه ی پدرش برگرداند. هر دو عشق می روند. از آن زمان، تنهاترین می شود و به شب های شراب و تنهایی می رود و وقتی می شنود پسر در تهران به خانه ی عین الدوله محرم شده، همه چیز را ازدست رفته می بیند. شبی در شراب خانه، کتک بسیاری می خورد. گفته است در امانت حاجی خیانت کرده و بچه مال اوست. اما ذهن پریشان هدایت، کاملاً همان ذهن پریشان داش آکل است.باید رفت، باید به سیاقِ خودش برود. با کاکا قرارِ قصه می گذارد، در تکیه. می داند کاکا مرد است. داش آکل از کاکا می خواهد که وقتی پشت به او کرد کار را تمام کند.کاکا می گوید: هیچ کسی گریستن کاکای سیاه علاف را ندیده بود. پس من بعد از تو چه کنم... حوصله ام نیست به این دنیا... همیشه مثل شَبَم. کی مرا ببرد؟
در غروبِ جدال در تکیه، داش آکل می تواند کاکا را بکشد. از روی سینه اش بلند می شود و پشت به او می کند. کاکا می داند دیشب قسم خورده که کارِ داشی را از این همه درد و رنج کم کند و قمه را از پشت به داش آکل می زند.داش آکل در آخرین لحظات عمر برمی گردد و به سوی کاکا می آید. کاکا خودش را به داش آکل تعارف می کند. داش آکل، کاکا را در حالی که قمه ی کاکا را به تن دارد، خفه می کند. این مهمانی همان مرگِ آیینی اسطوره ای است.
پیرمرد برنج فروش می گفت:بعد از دفنِ هر دو، هوا خیلی سرد بود. فقط مرجان آمده بود و من. من آنجا دیدم که مرجان چقدر عاشقِ داشی بود و داشی نمی دانست. برای اولین بار نام پسر را گفت: عاشق امان بودم. اما بیشتر داشی. داستان آکل و کاکا که در هم گره خورده بود، با دو قبرشان کنارِ هم تمام می شود.
مرجان هم هیچ گاه نگفت بچه از آکل است. سنگِ آسیاب خانگی را دو روز بر دل گذاشت تا آن حرامزاده را از خود بیرون کند.
مرجان خیلی جوان مُرد.
این واقعه را آرزو دارم روزی فیلم بسازم.

یادی از ژاله کاظمی

 


در دوازدهم فروردین ۱۳۲۲ در خانواده‌ای فرهنگی در تهران متولد شد. ساله...ایی از کودکی و نوجوانی را در آبادان گذراند. از همان دوران نوجوانی در برنامه‌های تئاتر و شعر و ادب رادیو محلی آبادان شرکت می‌کرد.ژاله کاظمی در سال ۱۳۳۷ به همراه خانواده به تهران نقل مکان کرد. در این هنگام گرایش به فعالیت در عرصه گویندگی پیدا کرد، و گویندگی و دوبلاژ را به شکل حرفه‌ای آغاز کرد. در هجده سالگی سفری به رم کرد، جایی که دوبله فیلم به زبان فارسی توسط عده‌ای از ایرانیان مقیم ایتالیا از اوایل دهه ۱۳۳۰ آغاز شده بود. ژاله کاظمی طی شش ماه‌اقامت در آنجا، در کنار پیشگامان دوبله مانند منوچهر زمانی، نصرت کریمی و حسین سرشار در زمینه دوبله فعالیت کرد و تجربه‌اندوخت. در دهه ۱۳۴۰، که دوران طلایی دوبله در ایران خوانده می‌‌‌شود، بر قله‌این حرفه‌ایستاد و معتبرترین زن گوینده فیلم و یکی از چند دوبلور درجه‌اول بود که علاوه بر گویندگی، در زمینه مدیریت دوبلاژ هم فعالیت می کرد. از میان نقش‌های مشهور او در دوبلاژ باید به ویویان لی در « اتوبوسی بنام هوس »، الیزابت تیلور در «چه کسی از ویرجینیاوولف میترسد»، میا فارو در «گتسبی بزرگ»، جولی کریستی در «دکتر ژیواگو»، جولی اندروز در «اشکها و لبخندها» و سوفیا لورن در تمام فیلمهایش اشاره کرد.
ژاله کاظمی همزمان با کار به تحصیل هم ادامه داد. از دانشگاه ملی در رشته علوم سیاسی لیسانس گرفت، و از دانشگاه کالیفرنیای جنوبی (با بورس تلویزیون) فوق لیسانس تعلیم و تربیت گرفت. او همچنین در کنار گویندگی و دوبلاژ، کار اجرای تلویزیونی را نیز تجربه کرد و بعدها در برنامه های ادبیات امروز و ادبیات جهان و ادبیات کلاسیک و مجله‌های تصویر زمان و مجله هنر این کار را دنبال کرد. در سال‌های آخر فعالیت خود در تلویزیون، تهیه‌کننده و مدیر اجرایی چندین برنامه تلویزیونی بود.
پس از انقلاب اسلامی، ژاله کاظمی به عنوان یکی از چهره های شاخص و محبوب تلویزیون پیش از انقلاب، در سیمای جمهوری اسلامی ایران جایی نداشت. بعدها با عوض شدن فضا در دوره‌هایی، جسته و گریخته در خارج از تلویزیون به گویندگی پرداخت . برخی از این آثار برای پخش در تلویزیون بود. گفتار متن برخی از برنامه‌ها در باره سینما را می‌خواند، گوینده چند فیلم مستند بود، و در چند فیلم به جای بازیگران ایرانی حرف زد و در دوبله چند فیلم و سریال خارجی هم شرکت کرد. در پی موفقیت نمایش نسخه زیرنویس‌دار فیلم دیگران (آلخاندرو آمنابار) در سینماهای تهران، در دوبله فارسی این فیلم به جای نیکول کیدمن حرف زد. آخرین بار با صدای آرامبخش خود در فیلم «ساعت‌ها» به جای نیکول کیدمن صحبت کرد.
ژاله کاظمی در سال‌های پس از انقلاب، بار دیگر نقاشی را از سر گرفت. او که در آن سالها بیشتر در آمریکا ساکن بود، در سال ۱۳۶۲ نخستین نمایشگاه آثارش را برگزار کرد و از آن پس آثارش در چندین نمایشگاه گروهی و انفرادی در ایران و آمریکا به نمایش در آمد. اولین نمایشگاه نقاشی او در واشنگتن با استقبال منتقدان و بازدیدکنندگان روبرو شد و روزنامه واشنگتن پست در مقاله‌ای با عنوان «تعویض اسب‌ها» (Changing Horses) نوشت: آدمی که گوینده فیلم و مجری تلویزیون بوده حالا رنگ و بو و عطر صدایش را به بوم نقاشی منتقل کرده‌است.»
ژاله کاظمی هنرمند برجسته و صاحب نام دوبلاژ در ۱۲ فروردین ۱۳۸۳ پس از سالها جدال با بیماری سرطان در ۶۱ سالگی در واشینگتن دی.سی درگذشت.روحش شاد و یادش گرامی

محمود اسکویی و خاطره ای از شازده احتجاب



محمود اسکویی:امشب بی بی سی فیلم - شازده احتجاب - ساخته ی بهمن فرمان آرا کارگردان خوب، انســـان و با شـــعور سینـــمای ایـــران را پخش کرد، من در این فیـــلم یکی از آسیستان های زنده یاد نعمـــت حقیـــقی بودم، ما از بهمن فرمان آرا خاطرات بسیار خوبی دارم که در خاطراتم نوشته ام.
در خانه ای در اصفهان کار میکردیم (عکس بالا)، در حدود ساعت چهار بعد از ظهر ایشان کار را غیرمترقبه ناتمام تعطیل و دستور دادند همه بدون استثنا به هتل رفته و در سالن ناهارخوری جمع شویم، ساعتی بعد ما همه در سالن مشغول تماشای فیلم محاکمه ی کرامت الله دانشیان و خسرو گلسرخی بودیم و از این لطف و وقت شناسی ایشان بسیار سپاسگزار...

محمدعلی فردین در "کوچه مردها"

fardin dar koche mardha

علی بلبل: آخه بابا مگه شما منو یادتون رفته؟
منم همین دو سال پیش دور الافی رو خیط کشیدم و بنده راست رو ریس خدا شدم...حسن سه سال از من جوونتره! سه سال مادر!
سه تا باهار...سه تا یخبندون...سه تا برگ ریزون...سه تا عرق چکون
میخوای من چی بهش بگم مادر؟
بگم اخلاق پر...غمار در...اتل متل...بچه ی خوب...بیشین بغل...بغل ممل...اوستا بدوش؟
ننه یه روزی خودش همه این حرفارو میفهمه...

(کوچه مردها ۱۳۴۹)(نویسنده: فریدون گله)

بازدیدکنندگان گرامی میتوانید برای دیدن عکس ها و پوسترها به گالری واقع در سمت راست وبلاگ مراجعه کنید

تبریک داريوش مهرجويي به اصغر فرهادی



كافه سينما- داريوش مهرجويي كه نخستين جايزه بين المللي سينماي ايران را با فيلم گاو از جشنواره شيكاگو كسب كرده در يادداشتي كه نسخه اي از آن در اختيار كافه سينما قرار گرفته  نامزدي جدايي نادر از سيمين در دو بخش اسكار را تبريك گفت. در متن اين يادداشت آمده است:به اصغر فرهادي عزيز تبريك مي گويم و اميدوارم همان طور كه طلسم جايزه نوبل شكسته شد. اين بار طلسم جايزه اسكار توسط تو شكسته شود. و همه دوستداران سينماي ايران با دسته گل به استقبالت بيايند.

هنرمندان حاضر در تشییع پیکر زنده یاد عبدالله بوتیمار

مراسم تشییع بوتیمار هنرپیشه تئاتر و سینما از مقابل تالار وحدت

از هنرمندانی که در این مراسم حضور دارند می‌توان به «داریوش اسدزاده»، «جمال اجلالی»، «پوی بنایی»، «رضا صفایی»، «منوچهر والی‌زاده»، «عباس محبوب»، «غلامرضا رمضانی»، «فرامرز روشنایی»، «حبیب اسماعیلی»، «حبیب دهقان‌نسب»، «سید‌جلال طباطبایی»، «ملکه رنجر» و ... اشاره کرد.

* اسدزاده: زنده‌یاد «عبدالله بوتیمار» هنر دوبله را زنده کرد

داریوش اسدزاده هنرپیشه پیشکسوت

در این مراسم «داریوش اسدزاده» پشت تریبون آمد و گفت: زنده‌یاد «عبدالله بوتیمار» از دوستان صمیمی من بود، هم‌خانه بودیم در هنر و ادبیات.
وی در ادامه افزود: شادروان «عبدالله بوتیمار» انسانی باصفا و با‌کمال بود، بی‌مثال، رفیق و دوست.
این بازیگر در ادامه بیان داشت: مرحوم «عبدالله بوتیمار» در سال ۱۳۱۱ در بادکوبه به دنیا آمد و ۷ سال کار دوبله انجام داد که در این سال‌ها هنر دوبله را زنده کرد سپس وارد سینما شد و در آثاری که به ایفای نفش پرداخت درخشید. 
وی در پایان سخنانش گفت: هنرمند هیچ وقت نمی‌میرد و همیشه با آثاری که خلق کرده، زنده است. 

* والی‌زاده: «بوتیمار» از میان ما رفت اما یاد و خاطره‌اش همیشه بین ما می‌ماند

سخنرانی منوچهر والی زاده در مراسم تشییع بوتیمار هنرپیشه تئاتر و سینما

در ادامه مراسم، سپس «منوچهر والی‌زاده» پشت تریبون آمد و گفت: زندگی هنگامه فریادهاست، سرگذشت درگذشت یادهاست.
وی در ادامه افزود: زنده‌یاد «عبدالله بوتیمار» از میان ما رفت اما یاد و خاطراش همیشه بین ما خواهد ماند.با او خاطرات بسیاری داشتم و در اولین فیلمی که به ایفای نقش پرداخت «یک قدم تا مرگ» افتخار این را داشتم با او و زنده‌یاد «ساموئل خاچیکیان» کار را دوبله کردیم.
والی‌زاده ادامه داد: امیدوارم همه شما زنده باشید و قدر یکدیگر را بدانیم.
وی در پایان سخنانش گفت: امیدوارم دختر و نوه زنده‌یاد «عبدالله بوتیمار» زنده باشند تا نام این عزیز همواره زنده باشد.

بهمن فرمان آرا سوم بهمن ماه امسال هفتاد ساله می شود



bbc:'سنگی به آب بینداز' ساخته حسن صلح جو روایتی چند لایه از زندگی حرفه ای و فیلمهای بهمن فرمان آرا کارگردان و تهیه کننده شناخته شده سینمای ایران از طریق همراهی و گفتگو با اوست. این فیلم ماجرای سفر بهمن فرمان آرا به اروپا برای ساخت فیلم جدیدش 'سفر به تاریکی' در خارج از ایران است.
این فیلم با بهره مندی از ساختار روایتی غیر کلاسیک و موزاییکی سعی در بیان چند داستان در کنار هم را دارد: داستان سفر آقای فرمان آرا به اروپا برای فراهم کردن مقدمات ساخت فیلم جدیدش در آنجا و در همان حال روایت زندگی بهمن فرمان آرا و حکایت ساخته شدن فیلمهای او در مقام کارگردان و تهیه کننده. فیلم در عین حال، تاریخ سرکوب و سانسور در ایران را روایت می کند.این فیلم را میتوانید این هفته در برنامه آپارات شبکه بی بی سی مشاهده کنید...

بیوگرافی کامل و خاطره ای از زنده یاد عبدالله بوتیمار

bootimar        

 bbc:بوتیمار از پرکارترین بازیگران دهه های چهل و پنجاه سینمای ایران بود و در ۴۷ فیلم سینمایی بازی کرد. او با برخی از کارگردان های پرکار و مطرح سینمای فارسی از جمله ساموئل خاچیکیان، اسماعیل ریاحی، اسماعیل پورسعید و رضا صفایی همکاری داشت و شهرت او به خاطر ایفای نقش در فیلم های پلیسی و جنایی دهه چهل و پنجاه سینمای ایران بود...

ادامه نوشته