با استاد امین الله رشیدی...
ضرب خوانی یا آهنگسازی؟!

در چند سال اخیر ، آهنگ های جدیدی که مورد توجه قرار گیرد ایجاد نشده و برخی از آهنگسازیهایی که اخیرا انجام میشود در حقیقت ضربیخوانی است و نه آهنگسازی.
موسیقی اصلی این است که ابتدا آهنگساز ملودی را می سازد سپس با شاعر ترانه سرا تماس میگیرد، شاعر با شنیدن این آهنگ تحت تاثیر قرار میگیرد و چه بسا گاهی کلمات بهتری را جایگزین کلمات قبلی میکند و خواننده با راهنمایی شاعر ترانهسرا این آهنگ را میخواند. متاسفانه در چند سال اخیر این ارتباط سه گانه بین شاعر، آهنگساز و ترانه سرا کمتر برقرار شده است و همین ، جایگاه جهانی موسیقی کشور ما را به خطر می اندازد.
باید بگویم اگر موسیقی سنتی مثل گذشته تکرار شود برای خود ما هم خسته کننده است. به قول فرخی سیستانی :
« فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر، سخن نوآر که نو را حلاوتی است دگر »
ما در موسیقی سنتی در یک دایره تکرار محبوس شده ایم. هنر یعنی خلاقیت، ابتکار، ابداع و آفرینش. این ضرورت وجود دارد که موسیقی سنتی به روز شود تا اکثر جوانان هم به سمت آن تمایل پیداکنند.
موسیقی زندگی هر ملتی است. موسیقی ایران در گذر از سالیانی پر تلاطم و پر فراز و نشیب همواره به عنوان یکی از اصلیترین پایهها و ارکان فرهنگ، بیانگر احساسات و اندیشههای ایرانیان بوده وآواز نیز به عنوان شاخصترین و اصلیترین بخش آن بهشمار میرفته است. چراکه این موسیقی همواره پیوندی نزدیک با شعر داشته است و این درآمیختگی با ادبیاتِ پُر بار و کهن ایران باعث غنای هر چه بیشتر این موسیقی گردیده است.در نگاهی گذرا در مسیر تاریخ به سادگی می توان دریافت که هجوم اقوام بیگانه ضربههایی شدید و جبرانناپذیر بر پیکر جامعۀ ایرانی وارد کرده و فرهنگ و اندیشۀ این قوم را مورد هجوم قرار دادهاست. بیشک میتوان اذعان داشت که موسیقی نیز از این آسیبها و تأثیرپذیریها در امان نمانده است. چرا که زبان و ادبیات و بسیاری از ساختارهای فرهنگی ما بازگونه شد و تأثیر آن تا هم اکنون نیز ادامه دارد.
موسیقی و دیگر بنیانهای فرهنگی زمانی آسیبپذیری بیشتری پیدا خواهند کرد، که بستری مناسب برای رشد نداشته و بخاطر کم کاری و بی توّجهی دچار تکرار شده و بهناچار بهتدریج پویایی و توان خود را از دست میدهد. فراهمنمودن محیطی مناسب برای رشد موسیقی به تلاشی فراوان و زیر بنائی نیاز دارد تا درک عمومی مردم از هنر بالاتر رفته تا بتوانند ظرایف هنر را درک کرده و هر نغمۀ بیارزشی را به گوش نسپارند.
من دو سال پیش در مصاحبهای که داشتم گفتم که تلویزیون ما چهل و شش درصد ازبینندگانش را از دست داده است که امروزه قطعا این تعداد هم بیشتر شدهاست. چند روز پیش نیز که در روزنامه همشهری نیز مقالهای را خواندم که در آن انتقاد شدیدی به برنامههای تلویزیون شده بود بیشتر متاثر شدم. از تلویزیون دیگر صدای موسیقی بلند نمیشود و اگر موسیقی هم پخش شود قطعا از موسیقیهای پر ارزش و پر محتوا و موثر نیست. البته امروزه این اشکال به رادیو نیز وارد است. با داشتن این ادبیات پربار و غنی که ما داریم رسانه کشور ما باید تبلور این ادبیات غنی را به وسیله موسیقی و شعر نشان دهد. وقتی موسیقی خوب از رسانه کشور ما پخش نشود یکی از پیامدهایش رفتن جوانان این مرز و بوم به سمت موسیقیهای زیرزمینی است، که این موسیقی ها حتی بر روح و روان آنها تاثیر مخرب میگذارد.همانطور که گفتم ما در موسیقی ایرانی با بحران آهنگسازی مواجهیم، آهنگسازی گوهر و جوهر اصلی موسیقی است که از طبیعت آن برمیآید. در هیچ آکادمی و کنسرواتوار موسیقی نمی توان آهنگساز تربیت کرد، آهنگسازی اکتسابی نیست بلکه ذوقی و درونی است و تنها شاید بتوان گفت 20 درصد تحصیلات در آن دخیل است.
این همه آهنگسازی که آثار ماندگار خلق کردند هیچکدام تحصیلات آکادمیکی نداشته اند، بزرگانی چون تجویدی، همایون خرم، مرتضی محجوبی، حبیب الله بدیعی و …را می توان نام برد. متاسفانه فضای موسیقی کشورمان سمفونی زده شده است، در حالیکه با دقت بیشتر میتوان آثار در خور توجهتری ساخت و به ملودی پردازان توجه بیشتری کرد نه اینکه فضای موسیقی کشورمان را به سمت سمفونی هدایت کنیم.