شعری زیبا از سیمین بهبهانی

دارا جهان ندارد ،... سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در ، هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید ، البرز لب فرو بست
حتی دل دماوند ، آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند ، آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو ، گرز گران ندارد
روز وداع خورشید ، زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان ، نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا ، نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما ، تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها ، بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز، میهن جوان ندارد
دارا ! کجای کاری ؟ دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند : دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی ، فریادمان بلند است
اما چه سود ، اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است ، این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس ، شیر ژیان ندارد
کوآن حکیم توسی ، شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما ، دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش ، ای مهرآریایی
بی نام تو ، وطن نیز، نام و نشان ندارد
+ نوشته شده در ساعت توسط
|