خاطره ای از عزت الله انتظامی با زنده یاد علی حاتمی

عزت الله انتظامی:فيلم تختي را كار مي كرديم، آقاي حاتمي حالشون خوب نبود. يك صحنه اي داشتيم و من كه نقش پدر تختي را بازي مي كردم، همسر من در حال وضع حمل هست و قديم ها يكي اذان مي گفت كه زائو زودتر بچه را به دنيا بياورد. علي به من گفت كه وقتي دارند اذان مي گويند. تو از ته راهرو حركت مي كني مي آيي جلو بعد مي خواهي بيايي طرف سقا خونه بعد به سقاخونه كه رسيدي من بهت مي گويم چيكار كن. من حركت كردم به سمت سقاخونه به سقاخونه كه رسيديم علي آمد نشستش روي صندلي دوربين را هم گذاشت و به من گفت بلند مي گويي: يا موسي بن جعفر اين بچه زودتر به دنيا بيايد. و بعد كه اين را گفتي مي آيي اينجا زانو مي زني سقاخونه را مي گيري تكون مي دهي. دوربين رفت تو سقاخونه جلويت را مي گيرد، از آنجا هم مي گويي يا موسي بن جعفر اين بچه زودتر به دنيا بيايد. اين نقش توست. من هر روز مي ديدم كه آقاي حاتمي چه وضعي دارد. عادت داشتم هر روز صبح مي آمدم سرش را ماچ مي كردم. من حركت كردم به سمت سقاخونه رسيدم به سقاخونه دوربين را گذاشتند و من لب زدم، حرف نزدم. كات داد. دوربين رفت تو سقاخونه. من نشستم. سقاخونه را گرفتم. تكون دادم و بلند گفتم يا موسي بن جعفر علي را شفا بده.
كات خورد آمد بيرون و آن سكانس تمام شد. من داشتم تو خيابون راه مي رفتم كه يكي از كارگردان ها من را ديد گفت شما شنيدم شاهكار كردي. گفتم چطور؟ گفت : شنيدم وسط فيلم سينمايي هر چه دلت خواسته گفتي. گفتم كه اتفاقا اينجا همانجايي بود كه من بازي نكردم. از ته دلم گفتم. نفهميده بود آن آقا كه آنجا تنها جايي بود كه من بازي نكردم از ته دلم گفتم يا موسي بن جعفر علي را شفا بده. خدا رحمتش كند. فوق العاده بود. كارهايش فوق العاده است. الآن بعد از هزاردستان چقدر سريال ساخته شده اما هيچ كس هزاردستان را از يادش نمي رود. خدا رحمتش كند.